رادیو عین؛ سفره‌ای به وسعت اقیانوس

فهرست مطالب

«همین امشب که به سمت هیئت می‌آمدم، دیدم یک خانمی صورتش را گذاشته بود روی دیوار و گریه می‌کرد. از تیپش پیدا بود شیعه و مسلمان هم نباشد. سرش را به دیوار گذاشته بود و گریه می‌کرد.»
اینها را مداح پیشکسوتی گفت که وقتی با حاج‌آقای اقبالی صحبت می‌کردیم چندصندلی آن طرف‌تر نشسته بود و از اول گفتگو ماجرا را با دقت دنبال می‌کرد و نکاتی را به سخنان آقای اقبالی می‌افزود. شب سه‌شنبه بود و روضه هفتگی هیئت ثارالله برقرار. ماجرای مهمان شدن اقلیت‌ها در این هیأت و برنامه‌ریزی خاص برای روضه و اطعام آنها را شنیده بودیم و برای شنیدن ماجرای هیئت شب‌ سه‌شنبه خودمان را به یکی از خیابان‌های اطراف میدان هفت تیر رساندیم.

گردش خون عاشورایی در رگ‌ها

«من عبدالله اقبالی ناظم هیئت ثارالله میدان هفت تیر» پیرمرد جاافتاده‌، خوشرو و خوش‌ برخورد برای معرفی خودش به همین چند کلمه اکتفا و بعد به تاریخچه اجمالی هیئت اشاره کرد. هیئت از قبل از انقلاب در مسجد الجواد برپا شده بود. اصلش و رسمیتش هم از سال ۱۳۵۹ با نام هیئت تکوین پیدا کرده است. حدود ۲۰ سال هفتگی و سیار بوده و جای ثابتی نداشتند و بین مساجد و خانه‌های اهالی محل بوده است. اما محرم‌ها اول خیابان خیمه‌ برپا می‌شده است. بعد از این مقدمات حا‌ج‌آقای اقبالی به سراغ اصل مطلب می‌رود: «کسایی که اینجا میان تا غذا بگیرند، نادر بشه گفت [از لحاظ مادی] بهش نیاز داشته باشن، اما از لحاظ معنوی همه نیاز به این غذا دارن. این لقمه نون امام حسینی، خون میشه تو رگاشون و زندگی و آینده خودشون و فرزندانشون رو تغییر میده. به قول آن خانم ارمنی، این غذا غیر از غذاهای معمولی است. تبرک و نجات بخش است.»
برنج نذری، شفا و برکت
برخوردهای متفاوت نیز کم نبوده است: «خانمی ارمنی از لندن نکته‌ای داشتند و گفتند چرا بد غذا می‌دهید و خورشت را روی برنج می‌ریزید نمیتونیم توی خونه نگه داریم ما برنج را می‌بریم فریز می‌کنیم هر موقع می‌خوایم پلو درست کنیم چند دانه می‌ریزیم. مثل شما نیست همیشه داشته باشیم [وضعیت ما] غیر از شماست. مورد دیگری بود که می‌گفت این غذا را پودر می‌کند و بعد خشک می‌کند و مانند نمک در غذا اضافه می‌کند. به قول آن خانم زرتشتی، امام حسین علیه السلام نه برای شماست و نه برای ما. ودیعه الهی به روی زمین برای بشریت است.»

حاج‌آقا با خنده اضافه می‌کند: «موارد زیادی بودن که میان ۴ دونه برنج را می‌گیرد و بعد می‌گوید من شفا گرفتم. با آقای سلطانی می‌گوییم چطور می‌شود دیگران با یک جلسه حاجت می‌گیرند ولی ما خودمان داریم درجا می‌زنیم…»

بنزین آنها قیمه‌ی امام حسین (علیه السلام) است.

«در جاهای مختلف مملکت هر جا بساط خیرات و برکات و بیمارستان‌سازی و ساختمان‌سازی و جهیزیه دادن و… هر چه هست از بساط امام حسین (علیه السلام) است. افراد از بساط امام حسین (علیه السلام) می‌روند مدرسه‌ساز می‌شوند چون هیئتی بوده‌اند، می‌رود بیمارستان‌ساز می‌شوند چون هیئتی بوده‌اند. از بساط امام حسین (علیه السلام) کلیدش زده شده است تا می‌شنود که مولا نیمه شب در خونه‌ها می‌رفته است، می‌نشیند و گریه می‌کند، و دلش برای خیر آماده می‌شود. همه اینها از کجا کلید می‌خورد؟ بنزین‌شون قیمه امام حسین (علیه السلام) است. این دیگه امتحان شده‌ترینه، نه می‌خواهیم غلو کنیم‌، نه تعارفی داریم. شناسنامه اهالی خیر و برکت اهالی جلسات و داخل کشور و بیرون از کشور، امام حسین (علیه السلام) است. بچه‌های همین هیئت دارند هیئت‌داری می‌کنند. بچه‌های ما در ونکوور کانادا حسینیه زدند. دارند کار می‌کنند. و یکی دو شهر نیست دیگر، عالم است. این اتفاق‌ها سرچشمه‌اش خیمه گاه کربلاست.»

تلاطم در میان امواج

به عقب‌تر برمی‌گردیم و از ماجرای گره خوردن دل اقلیت‌ها به هیئت می‌پرسیم و جواب می‌گیریم. «منطقه‌ی ما اقلیت‌ها سکونت داشتند، البته الآن کمتر شده است. ظهر عاشورا حاج اکبر علیمردانی خدا بیامرز آن طرف میدان چلوکبابی بود و ظهر عاشورا چلو کباب می‌داد، ما قیمه می‌دادیم، آنها چلوکباب می‌دادند. از غروب میومدند قابلمه می‌گذاشتند تا فردا ناهار بگیرند. ساعت۱ یا ۲ نصف شب بود که کبابی آتش گرفت. اجاق روشن بود. آتش نشانی آمد خاموش کرد و دیگر اجازه نداد اجاق رو روشن کنند. فردا ظهر کسانی که شب قبل قابلمه‌هاشون رو توی نوبت گذاشته بودند، به خونواده‌ها گفته بودند غذا نپزید دیگه! غذا میاریم. اونها هم خونه منتظر! اومدند و قابلمه‌ها رو گرفتند و [پرس و جو که] ناهار کجا؟ هیئت ثارالله.

اون روبرو یه حیاط بود که ما داخلش با ذغال و هیزم و این حرف‌ها غذا می پختیم. آقایی به نام علی قربانی که برادر شهید هم بود این مسئولیت را برعهده داشت که قابلمه‌ها را بگیرد و رویش اسم بنویسد، ۸۰ تا ۱۰۰ تا ۱۵۰ تا ۲۰۰ تا ۲۵۰ تا همینطور قابلمه گرفته بود، نگفته بود غذا نمی‌دیم، خب ما محدود پخت می‌کردیم، جمعیت خودمان هم که بودند.
کم کم سر و صداها در آمد دیگه! آقا غذا نیست، با اینکه همان ظهر باز برنج خیس کردیم، برسانیم و… [در همین احوال] در میان جمعیت دکتر خاچاتوریان [که از ارامنه بود را دیدم] یک دونه پیش‌دستی کوچولو دستش است و بچه مسلمونا هم قابلمه دستشون بود، با موج جمعیت همینطور اینطرف و آنطرف می‌شد. جمعیت هم که عصبانی و ناراحت بودند. قابلمه نمیاد، غذا نیست و…

این ماجرا را که من دیدم گردش فکریم عوض شد؛ گفتم ایشون غیر از ماست، ما خودمان غذا می‌گیریم، دو تا می‌گیریم سه تا می‌گیریم می‌بریم خونه [تازه] زنم میاره بچه‌م میاره. خلاصه از آن سال – اوایل دهه هفتاد – گفتیم سال بعد برای اقلیت‌های مذهبی برنامه جداگانه بگذاریم.»

«چند سال اول هیئت را از اینجا می‌بردیم بیرون، امیرآباد می‌رفتیم، روز تاسوعا، منزل آقایی به نام حسین امینی، پشت مسجد حضرت امیر. آنجا می‌رفتیم تا بهتر بتونیم پذیرایی کنیم. چندسال می‌رفتیم اونجا که اونها میان اینجا و مسلمونا اینجا هستن، گرفتار نباشن. چندسال اول این کار را می‌کردیم. بعدها کم‌کم پخت را اضافه کردیم.

رأس کار ما اول ارامنه بودند، تابلویی هم که نوشتیم خط ارمنی‌هاست، بعد زرتشتی‌ها می‌‌آمدند؛ حالا برای اینکه تداخل نشه یک ارمنی می‌گذاشتیم بالای سر این طرف، یک زرتشتی می‌گذاشتیم آن طرف که اینها میان خودشان اداره کنن، غذا رو بدن. بعد اینجا ماجراهای جالبی پیش میاد که آدم باید بنویسه. در این اقلیت‌ها آشوری هم داشتیم، یهودی‌ هم داشتیم ولی کمتر بودند چون محله‌مون کمتر یهودی داره.
خود ارامنه یک خیریه دارن نزدیک میدون شاپور، یدونه هم زرتشتی‌ها توی خیابون قرنی. اینها میان غذا می‌فرستیم، دیگه چون سالمندهاشون نمیتونن بیان، اینها می‌برند و بینشون پخش می‌کنند. الحمدلله راضی هستیم منتها دلمون می‌خواد بیشتر و بهتر فعال بشیم. جلسات هفتگی کمتر میان، بیشتر توی مراسمایی که توی خیابون برگزار میشه شرکت می‌کنند.»

تماشای قربانی‌ها در کنار خیابان

یکی از خادمان که در کنار آقای اقبالی نشسته است اجازه می‌گیرد و می‌گوید: «فرق اینجا با هیئت‌های دیگر خیابونی بودنش و عبور و مروری است که راحت‌تر صورت می‌گیره. اینجا فرد میاد کنار خیابون خیلی راحت‌ با خیمه‌ی امام حسین علیه السلام ارتباط می‌گیره. اینجا مردمی که حالت عادی رد می‌شوند میان تماشا می‌کنند گوسفندهایی که برای امام حسین علیه السلام قربانی می‌شود. اینجا دیدش اینطور بوده و مردم راحت‌تر می‌تونستن ارتباط برقرار کنن. ارمنی چرا میاد اینجا؟ چون میومد اینجا خیلی راحت کنار خیابون ازش پذیرایی می‌کردی، چاییش را می‌خورد و… . یک روز تاسوعا حاج‌آقا تصمیم گرفت یک فرش قرمزی پهن کنیم که وقتی ارامنه می‌آیند، بیایند و داخل خیمه رو هم ببینند؛ بیان توی خیمه، سیاهی‌ها رو ببینن، پرچم‌ها رو ببینن و…»
حاج آقا اضافه می‌کند: «خانم زرتشتی گفت من هر زمانی برام مشکلی پیش میاد، میام توی این یک تیکه جا، یک تیکه جای خیمه با خدا حرفامو می‌زنم، راز و نیازم رو می‌کنم و می‌رم.»

انتهای گفتگو هم حول محور آشپز می‌چرخد: «ایشان چند تا هیئت هست که براشون پخت می‌کنه. مطهر هست. یک دوره‌ای با حج و زیارت می‌رفتن و آشپز حج هم بودند و واقعاً ما ایشان را به عنوان پاکیزه‌ترین فرد از نظر تقوا و نظافت و بهداشت و کلام و عزت و همه چیز می‌دانیم و ابعاد مختلف را روی بخش غذا و برکت دیدیم از دستش.»
از دلیل خوشمزگی قیمه‌ی امام حسین علیه السلام می‌پرسیم و جواب می‌گیریم. «اخلاص! بانی! اخلاص! ما یک ساختمان اونورتر بودیم، الآن تخریب کردیم، داریم می‌سازیمش، تابلو زده بودیم: بدون وضو ورود ممنوع! واقعاً خود آشپز که بالای سر کار بود، واقعاً از نظر پاکیزگی و تطهیر، آب کشیدن، دقت کردن، واقعا رعایت می‌کرد و می‌کند. وقتی پای دیگ همه‌ش ذکر آقا سیدالشهدا و سلام و صلوات باشه [همین میشه دیگه]».

جهت مطالعه این مصاحبه و همچنین مطالب بیشتر شماره “قیمه” را تهیه کنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید
ورود

هنوز حساب کاربری ندارید؟

ایجاد حساب کاربری