نویسنده: حجتالاسلام دکتر سیدعلیاصغر علوی
عکاس: حامد جمشیدی
چقدر دوست داشت تا کنار ضریح بیاید و نشد… چقدر راه را برای رفیقش نرم و رهوار کرد و نشد تا واپسین لحظه باشد… چقدر سختی کشید و ناملایمتها دید و دم بر نیاورد، که راهی سفر کرببلاست و مرکب زائر حرم حسین علیه السلام. گرم و سرد را چشید و با شوق دوید. بیتوجهی و بیمهری دید و هیچ نگفت. زخمی هم اگر برداشت، تا توانست دم نزد. با هر قدم زمینبوس مسیر مبارک حرم شد و به خاک افتاد. خودش را به احرام حرم ارباب، مُحرم کرد که «شُعْثٌ غُبر» است، غبارآلودهی غبارآلوده، مثل فرشتگان گرد این حرم، در هیبت و هیئت صاحب همین حرم در آخرین لحظاتش در قتلگاه… آمد و تا آستان حرم بیشتر جلو نیامد… نمیدانم شاید هم خودش نخواست و ادب کرد… شاید دید با این روی پر غبار، شأنش آنجا نیست که آنجا مقام پاکان است. ما او را جا گذاشتیم یا او ما را؟! نمیدانم، هرچه بود ما را رساند و ما او را به کفشداری سپردیم و وارد شدیم… و او ماند و خلوتی برای درددل با امام! چه خوب مأموریتش را انجام داد و ما را تا ورودی حرم رساند و خودش رفت در اتاق استراحت خدام پاهای خسته راه کربلا: «کفشداری حرم ارباب»