یادداشت؛ هفت بلندگوی نامرئی

مصاحبه با دکتر محمدرضا سنگری

سخنرانی روی منبر، گفتگو در خیابان

اینکه چند کلمه از شروع یک سخنرانی را بگویی و برایت آن را تا انتها موبه‌مو نقل کنند اتفاق شگفتی است. استاد سنگری این ماجرا را درباره شیخ احمد کافی نقل کردند. شروع صحبتمان درباره منبری‌ها و ویژگی‌هایی بود که مردم را پای منبر می‌کشاند و انگار که نمک‌گیرشان کرده باشد، نمی‌گذاشت کار دیگری فکرشان را به خود مشغول کند و از مسجد یا حسینیه بیرونشان بیاورد. بر خلاف تصور، حرفی از فنون بلاغت، فصاحت، زبان بدن، ارتباط چشمی، فراز و فرود صدا و… گفته نشد.

«شخصیتی مثل قوام فقط در حوزه مداحی و ذاکری متوقف نشده است. آنچه که این شخصیت‌ها را مانا کرده فقط بحث توانمندی صدایشان یا اجرایشان یا احیاناً شعری که انتخاب می‌کردند یا روضه و مرثیه نیست. چیزی فراتر از اینها همان ویژگی‌ مردمی‌بودن این‌هاست. یعنی این شیوه پیغمبر که مِن الناس بودند، للناس بودند و فی الناس بودند. یعنی از مردم، در مردم و برای مردم بودند. این ویژگی‌ آنها را شاخص می‌کرد.»

برای مردمی‌بودن منبری‌ها ماجراهای مختلفی نقل شده که استاد درباره مرحوم قوام به برخورد همدلانه با خانمی که به‌خاطر شرایط نامناسب مالی در وضعیت بغرنج و نامناسبی قرار داشت اشاره کردند و بعد هم روایتی از برخورد شیخ احمد کافی با جیب‌بُری که توبه کرده بود و تقاضای کمک داشت، نقل کردند.

«فرض کنید مثلاً برای کافی هست که ایشان می‌گویند: «شبی در مجلسی داشتم درباره قیامت صحبت می‌کردم، صحبتم تمام شد و برگشتم. ماشین ساده‌ای داشتم که با آن به خانه برمی‌گشتم. فرض کن ساعت ۱۰ – ۱۱ شب دیدم کسی زنگ می‌زند وقتی در را باز کردم و یک شخص بسیار تناور و تنومندی را دیدم که ظواهرش کاملاً نشان می‌داد چه چهره‌ای داشت [پیراهن بی‌آستین، غرق خال‌کوبی و…] من وحشت کردم. گفت حاج‌آقا شما صحبت کردید من تحت‌تأثیر قرار گرفته‌ام آمده‌ام توبه کنم. چه کار باید بکنم. به او گفتم خیلی خوب است. گفت شما گفتید حتماً آدم باید جبران کند، من هیچ مغازه‌ای در بازار نیست که از او چیزی برنداشته باشم. حالا چه‌کار کنم؟ ندارم هم که بخواهم جبران کنم. به او گفتم من خودم می‌آیم و واسطه می‌شوم. بالاخره اهالی بازار به ما احترام می‌گذارند. فردا بیا با هم دیگر می‌رویم بازار. با هم رفتیم به مغازه اول رفتیم. به صاحب مغازه گفت آن روز من آن مقدار پول را از مغازه شما زدم.» آقای کافی هم به کاسب‌ها توضیح می‌دهند که این بنده‌ی خدا خیلی دارایی ندارد. به احترام آقای کافی همه یک‌به‌یک از او صرف‌نظر می‌کردند و می‌بخشیدند.»

«در همه مغازه‌ها صدای آقای کافی بود و خیلی از آنها صوت آقای کافی که داشتند را حفظ کرده بودند و این واقعاً قبل از انقلاب بود و در خاطر دارم یک کسانی اول یک سخنرانی مثلاً مربوط به امام زمان آقای کافی را بس که تکرار کرده بودند و شنیده بودند، کاملاً به حافظه سپرده بودند. یک یک همینظور مغازه‌ها را رفتند حتی بعضی‌ها کمک کردند. نه تنها صرف نظر کردند، گفتند پولی بدهیم تا ایشان آبرومندانه زندگی بکنند.

شیخ می‌گویند: «همه را حل کردیم. آن بنده‌ی خدا گفت حاج‌آقا یک نفر دیگر مانده. گفتم کی؟ گفت خودت. این چراغ‌های ماشینت هست… چراغ‌های ماشینت را من خودم برداشتم. من گفتم بخشیدم و گذشتم. این شخص الان صف اول نماز جماعت می‌آید و نماز می‌خواند با چه حالی… و من با خودم می‌گویم کافی! نکند تو او را راه انداختی، او به بهشت برسد تو پشت در بمانی؟»

«نمونه‌های شبیه به این بسیار است که اینها گره‌گشایی کرده‌اند، با مردم ارتباط داشتند و حل مشکل کرده‌اند. شاید امروز باشد من نپذیرم با این شخص همراه بشوم. آنجا ممکن است دو تا فحش هم طرف بدهد و نپذیرد و یا احیاناً بحران ایشان چندبرابر بشود. اگر نپذیرند ممکن است در کار خودش بیشتر فروبرود. به‌هرحال اینها الگوهای رفتاری جماعت مداح و ذاکر و منبری ما در گذشته بوده است که مصادیق هم بسیار بسیار زیاد است. هم شما می‌توانید در گذشته تاریخی ببینید هم در امروز می‌توانید ببینید.»

بلندگوهای نامرئی

بعد از صحبت درباره منبری‌ها استاد گفتند می‌خواهم بلندگوی متفاوتی را مطرح کنم. «ما هفت بلندگوی خاموش داریم؛ یعنی بی‌صدا دارند با ما گفتگو می‌کنند و در بیان قرآنی و روایی ما هست.»

۱. بلندگوی اول؛ نجوای پدیده‌ها

یک صدای خاموش، صدای پدیده‌هاست. همه‌ی پدیده‌ها بلندگو هستند، با ما دارند حرف می‌زنند. یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ…  تمام هستی دارد گفتگو می‌کند. به زبان مولوی:

جمله‌ی ذرّات عالم در نهان / با تو می‌گویند روزان و شبان

ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم / با شما نامحرمان ما خامُشیم

و عطار نیشابوری می‌گوید:

تو گفتی اختران استاده اندی / زفان  با خاکیان بگشاده اندی

که هان ای غافلان هشیار باشید / درین شب‌ها دمی بیدار باشید

پس همه‌ی پدیده‌ها بلندگو هستند. این بلندگوی خاموش اول یا به‌عبارت‌دیگر بی‌صدا، اما فریاد خاموشی است که در هستی وجود دارد.

۲. برادر مرگ، بلندگوی دوم

دومین بلندگو خواب است. ما در روایات فراوان در باب خواب داریم. خواب‌ها پیام‌هایی هستند که به ما داده می‌شوند. به‌خصوص خواب‌هایی که ما آنها را خواب‌های رحمانی، صادقه یا صالحه می‌دانیم. به آن رؤیای صادقه یا رحمانی می‌گویند و معمولاً نزدیک صبح اتفاق می‌افتند. أَصْدَقُ الرُّؤْیا بِالْأَسْحارِ، صادق‌ترین خواب‌ها آنهایی هستند که سحرگاهان اتفاق می‌افتند. هر خواب یک پیام است. خواب‌ها بلندگو هستند. اگر کسی تأویل و تعبیر این خواب‌ها را بلد باشد، خواب دارد یک پیامی را به من می‌دهد.

نمونه‌هایی مانند خواب حضرت یوسف، خواب پیغمبر، خواب حضرت ابراهیم (علیه‌السلام)، خواب زندانیان هم‌سلول حضرت یوسف و… این خواب‌ها در فضای قرآن و در فضای روایات ما فراوان است. سفر امام حسین علیه‌السلام را که می‌بینیم جای‌جایش صحبت از خواب‌ها می‌شود. کنار مزار پیامبر صلی‌الله علیه و آله خواب می‌بینند. در راه، نزدیک کربلا در قصر بنی‌مُقاتل امام خواب می‌بینند و خوابشان را با حضرت علی‌اکبر (علیه‌السلام) در میان می‌گذارند و می‌گویند معنای خواب من این است که پیشتازِ کسانی که مرا به قتل می‌رسانند، برص است. در خواب می‌بینند که سگانی به ایشان حمله می‌‌آورند یا می‌بینند سوارانی دارند از دور می‌آیند، می‌گویند این سواران نشان می‌دهد که مرگ به ما و ما هم به مرگ داریم نزدیک‌ می‌شویم و آن برخورد فوق‌العاده زیبا و شیرین حضرت علی‌اکبر را داریم که بعد از آن حضرت در حق ایشان دعا می‌کنند. پس بلندگوی دیگر در هستی خواب است.

۳. بلندگوی حوادث و رویدادها

«بلندگوی سوم حوادث هستند. حوادث و رویدادها پیام برای ما دارند. تلنگر هستند. در اصطلاح عرفان گاهی وقت‌ها می‌گویند اینها تازیانه‌های سلوک یا تازیانه‌های ایقاظ هستند. ایقاظ یعنی بیداری. اصلاً اتفاق می‌افتد، خداوند دارد به من می‌گوید ببین! حواست را جمع‌ کن در یک حادثه شبیه این، ممکن است از دست بروی. تو تا آن طرف [یعنی مرگ] فاصله‌ای نداشتی، خودت را جمع‌وجور کن.»

در مورد بلندگوی سومی که استاد آن را بیان کردند شاید یکی از ماجراهای مرتبط، برخورد کسانی بود که تا روز قبل آرزو داشتند موقعیت قارون را داشتند؛ اما وقتی زمین او را به قعر خود فرو برد، به خود آمدند و خوشحال شدند از اینکه همراه او به قعر زمین فرو نرفتند…


جهت خواندن این مطلب و مطالب بیشتر می‌توانید این شماره از مجله را از اینجا تهیه کنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید
ورود

هنوز حساب کاربری ندارید؟

ایجاد حساب کاربری