نویسنده: زهره صابر
پرده اول:
«صبر و شکیبایی برای تو گردنبند گرانبهاییست از درّ؛ آرام باش مادر.» این کلمات را هنوز متولد نشده بود که در بطن مادرش خطاب به او میگفت. خدیجه سلامالله علیها در اوج روزهای غربتش که کسی جواب سلامش را هم نمیداد و زنان قریش به قهر با او رفتار میکردند؛ دلش گرم شده بود به دمدمههای لطیف دختری که هنوز قدم بر زمین نگذاشته و چشم بر جهان باز نکرده، انیس لحظات تنهاییاش شده است. نام مبارکش در حریر نازکی از نور پیچیده و قدمهایش با طنین دلانگیز آیات کوثر هماهنگ شده بود. ملائکه در عرش او را محدثه نامیدند. خوشسخن بود و بسیار اهل گفتوگو. فرشتگان چنین با او نجوا میکردند: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاک وَ طَهَّرَک وَ اصْطَفاک عَلی نِساءِ الْعالَمِینَ».[۱] پدرش نیز سخنور بود. صاحب والاترین اعجاز: کلمه. حروف آغشته به مهر، نقل و نباتی بودند در جیب سبز کساء یمانیاش. با مردم بسیار سخن میگفت؛ به رأفت و شفقت و سخنان آنان را میشنید تا آنجا که قومش میگفتند: «او سراپا برای ما گوش است.»[۲] محدثه سلامالله علیها، نیز همچون پدرش بود، میراثدار کلمات.
پرده دوم:
شب از نیمه گذشته، در محراب، پیش چشم پسر ارشدش به مناجات مشغول بود و یک به یک دیگران و همسایگان را دعا میکرد. پسر پلک بر هم نمیگذاشت؛ به تماشای رخ مهتابی مادر چشم دوخته بود و انتظار میکشید او برای خودش نیز نور تمنا کند. چنین نشد. دعای مادر به پایان رسید. سرانگشت لطیف دستانش را جمع کرد و تسبیح یاقوتیاش را بر زمین گذاشت. پسر متعجب بود. پرسید: چرا برای خودمان دعا نکردید؟ مادر نگاهش به سمت پسر مایل شد و به لبخندی گفت: «الجار ثم الدار» و این رسم، پس از گفتوگوی این مادر و پسر در آیین آرزو کردن مردمان دلداده به خاندان نبوت ماندگار شد.
پرده سوم:
نشستهای علمی، معرفتی و تاریخی دختر پیامبر در مدینه مشهور بود. با زنان به گفتوگو و مباحثه مینشست، تاریخ گذشتگان را ورق میزد و اخبار و روایات نبوی را برای آنان روایت میکرد. گفتوگو ابزارش بود برای آگاهیبخشی. پس از هجوم دشمن در آن عصر شوم، به شدت بیمار شد. این بار زنان مهاجر و انصار به عیادتش آمدند و احوالش را پرسیدند. خطاب به آنان چنین فرمود: «چقدر زشت است شکستهشدن شمشیرها و سکوت در برابر غاصبان، کوبیدن بر سنگ و کار بىحاصل کردن، شکافتهشدن نیزهها و تسلیم شدن در برابر دشمن، فساد عقیده، گمراهى افکار، و لغزش ارادهها.»
پرده چهارم:
لاجرعه از کاسه صبر نوشید و رنج تمامی نسلها را به دوش کشید و ایستادن در برابر ظلم و ستم را به فرزندانش در همهی دورانها آموخت و آموزگار راستین حقیقت بود برای مردمی که پیمان شکناند، تاریخ را از یاد بردهاند و در دیار فراموشان زیست میکنند. خطبهای که او خواند احیاءکننده نفوس ستمدیده و خاموش بود و روشنگر همهی حقایقی که مردمان تاریخ باید بدانند و اگر او بر یال گفتوگو، با صلابت جاری در رگهای محمدیاش نمیایستاد و خطبه نمیخواند؛ اکنون تاریخ سرنوشت دیگری داشت.
پرده ابدی:
خداوند اراده کرده به ماندگاری گفتوگوهای روشن اهل زمین و بنای این عالم از همان اول این بود که انسان اهل کلمه باشد و گفتوگو. گفتوگو پلیست میان دو قلب و رودی زلال و پر جوش و خروش است میان ذهنها. هنر است، هنر به تصویرکشیدن یک ماجرا و جانبخشیدن به تعامل و ارتباط انسانها. جشنوارهی کلمات است. عرصهی روشنگری حقایق و آگاهیبخشی، موعد بذل محبت و ابزاری برای حقطلبی و شاید او را محدثه نامیدند تا مردم همهی سرزمینها در همهی زمانها، قدح به دست بگیرند در پیشگاه سراسر نور و لبریز از کلمهی او، و ندای عدالتخواهی او را بشنوند و لبیک بگویند به امامی که مقصود اصلی همهی گفتوگوها و بیانات فاطمه سلامالله علیها بود. گفتوگو میراث گرانبهاییست که از قلب مصطفی، کوچههای مدینه، مسجد کوفه، صحرای طف، مصارع عشاق و بازار شام عبور کرده تا اکنون به دست ما برسد. آیا ما میراثدار گفتوگوهای روشن در این عالم هستیم؟
[۱]. بحارالانوار، ج۴۳، ص ۷۸
[۲]. آیه ۶۱ سوره توبه
شما میتوانید این شماره مجله را از این لینک تهیه کنید.