نام من محمّد است، محمّد بن هارون.
این نام، شناسنامه بلند عشق است؛
عشق من به محمد و اهلبیتش!
نام من روایت زیبایی دارد.
بیا کمی هم قدم شویم تا منزل اول؛
آغازین روز زندگیام که پدرم راه خانه امام را گرفت.
_خوش آمدی ابا هارون، خوش خبر باشی.
*یابن زهرا! فرزندم دیده گشود و عاشقی به عاشقانتان اضافه شد.
امام صادق «درود خدا بر او» سوال کرد:
نامش چیست؟
پدرم با افتخار لب گشود:
محمّد.
امام به نام محمّد ادای احترام کرد،
خم شد و …
آرام آرام زمزمه کرد:
محمّد محمّد محمّد…
پدر میگفت:
اتاق آکنده از عطر محمّد بود.
امام سر را تا نزدیکی زمین پایین آورد و دومرتبه زمزمه کرد:
خودم، فرزندم، خاندانم، پدر و مادرم و همهی اهل زمین به فداى پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله!
ابا هارون
او را دشنام نده
با او بد خُلقی نکن
و بدان که:
آن خانهای که روی زمین محمّد داشته باشد، هر روز گرامی داشته مىشود.
آنگاه به پدرم چند دیناری هدیه داد تا عقیقهام کند.
آری نام من محمد است؛
همان نامی که روزگاری در غار حرا طنین انداز شد.
هر بار که مرا صدا میزنند انگار به او نزدیکترم میکنند.
محمّد! محمّد! محمّد؟!
امروز تکرار این نام، شیرینی و دلچسبیِ نه تنها این نام؛ بلکه سیزده نام دیگر را به کام من چشانده است.
فما اَحلی اَسمائُکُم؛
چقدر شیرین است نامهای شما:
محمد، علی، فاطمه
حسن، حسین
سجاد، باقر
صادق، کاظم
رضا، هادی، جواد، حسن
مهدی عج
در کوچه پسکوچههای آرزوی خود، سیر میکنم و از خود سؤال می کنم:
یعنی میشود؟
روزی از هرخانهای عطر محمّد برسد تا مشام جان را معطر کند؟
📚 الکافی ج ۶، ص ۳۹
✍ سجاد فیروزی
پژوهشگر مرکز تخصصی احیاء امر دانشگاه امام صادق علیهالسلام
🔗 شناسه احیاء امر در مجازی: @ehyaamr