نویسنده: محمدتقی جلایر سرنقی؛ پژوهشگر مرکز تخصصی احیاء امر دانشگاه امام صادق علیه السلام
مقدمه:
این نوشتار نقدی بر نحوه و اصول روشی آقای سلیمانی اردستانی در برداشتهای تاریخی است که در مناظره ایشان با آقای حامد کاشانی به عیان دیده شد. در این نوشتار اکثرا به نقد روشی ایشان در فهم از موضوع پرداخته میشود و بررسی اسناد تاریخی به نوشتاری دیگر موکول میشود.
ادعای عدم نصب امیرالمومنین:
مناظرهای با موضوع مظلومیت حضرت زهرای اطهر بین حامد رحمت کاشانی و عبدالرحیم سلیمانی اردستانی از طریق یوتیوب پخش شد. قبل از ورود به ادعاهای مطرح شده از سوی دو کارشناس برنامه باید نکتهای مهم در خصوص همه مناظرات در نظر گرفته شود. یکی از مهمترین این نکات در این است که مناظره کنندگان باید بر روی موضوع مشخص با روشهای مورد قبول جامعه علمی به مباحثه بپردازند. مگر میشود مناظرهای باشد که اسناد تاریخی در آن مورد قبول نباشد و خبر واحد مورد تایید واقع نشود؟
رد اخبار واحد به بهانه اطمینان تاریخی و خرد توسط آقای سلیمانی منطقی بنظر نمیرسد. پس ایشان چگونه نماز و دیگر احکام که اکثرا با خبر واحد ثابت میشوند را ثابت میکنند؟
حتی ایشان با رد اخبار واحد که اساسا در روشهای مرسوم اهل تسنن و تشیع در مناظره بسیار بعید است، اخبار متواتر را نیز مورد قبول قرار نمیکنند. خبر متواتر خبری تاریخی است که مورد قبول همه است و انسان را به یقین میرساند که این واقعه تاریخی اتفاق افتاده است. واقعه عاشورا که از یقینیات تاریخی است نشان میدهد که امام حسین با یزید بیعت نمیکند. سوال از آقای اردستانی این است که چطور ایشان مدعی هستند که امیرالمومنین از جانب رسول خدا مامور شده بود که بیعت کنند پس چطور امام حسین بیعت نکردند؟
ایشان ادعا میکنند که وصیتی از رسول خدا به امیرالمومنین رسیده بود که سکوت کند و بیعت کند. ادعای آقای اردستانی این است که مشهور اینگونه میگوید که همچنین وصایتی وجود دارد. اولین سوال از ایشان این است که ایشان اصلا سندی بر این ادعا ارائه نمیکنند. اگر اینچنین وصایتی وجود دارد پس چرا امام حسین بیعت نکرد؟
ایشان به این سوال مهم و واضح تاریخی نیز پاسخی عجیبتر ارائه میکنند که یزید با خلفا متفاوت بود. اساسا بحث علمی با مباحث غیر علمی که به اسناد غیر معتبر حواله میدهد متفاوت است. این ادعا که یزید چون میخواست امام حسین را شهید کند پس ایشان بیعت نکردند را با چه دلیلی بیان میکنند؟ بهتر نیست اگر دلیلی نیست سکوت اختیار شود و مثل نکات ایشان که چندبار فرمودند « من نمیدانم» در این باره نیز سکوت میکردند.
در خصوص این ادعای ایشان نیز باید گفت که دستگاه سقیفه جریان بنی امیه را به حکومت رساند و بنی امیه توسط خلیفه دوم به حکومت رسید در حالی که در اسناد معتبر نیز از رسول خدا رسیده بود که نباید بنی امیه به حکومت برسند.
نکتهای که ایشان در خصوص عدم انتصاب امیرالمومنین از جانب رسول خدا برای حکومت بیان میکنند نیز بسیار عجیب است. ایشان ادعا میکنند یک دلیل بر انتساب ایشان به خلافت به طور بلافصل نیست. این ادعا از شدت عجیب بودن مبهوت کننده است. شاید صدها روایت که شامل اخبار واحد و متواتر است بر اینکه امیرالمومنین بر حکومت منصوب شدهاند وجود داشته باشد. حتی اهل تسنن نیز نمیتوانند شدت روایتی مثل غدیر خم را منکر شوند و به تحلیل و برداشتهای غیر آن میپردازند.
عدم تطابق ادعاها و استدلالها
آقای سلیمانی اردستانی با اینکه ادعا دارد ورود تاریخی نمیکند و در عین حال صحبتهای ایشان پر است از اظهار نظرهای تاریخی و غیر اصولی، حتی همین استدلالها نیز نمیتواند مدعای ایشان یعنی نفی هجوم به خانه حضرت فاطمه زهرا را ثابت کند. ایشان در بعضی استنادهای خود همراهی امیرالمومنین با خلفای قبل از خویش را نشانه بیعت همراه با رضایت و اختیار ایشان میداند. در حالی که عدم همراهی امام علی با جریان سقیفه در کتب تاریخی اهل تسنن مانند تاریخ طبری و دیگر منابع معتبر به وضوح مشخص است. ایشان دلیل تاریخی بر رد این ادعای شیعه ارائه نمیکنند و در بحث به جای پرداختن به اشارههای دقیق تاریخی به برداشتهای غیر اصولی از فرضیات خود میکنند.
اینکه امام علی در موارد مختلف مشاورههایی به سران سقیفه دادهاند چگونه ثابت میکند که ایشان از اول با این جریان موافق بودهاند؟ حملههای مرتدین به مرکز حکومت اسلامی و خوف از نابودی اسلام و دیگر ادله تاریخی مذکور در تاریخ میتواند سبب این مشاورهها باشد. به عنوان مثال عدم حضور امیرالمومنین در فتوحات اسلامی به وضوح نشان میدهد که آن حضرت با جریان خلفا و تصمیمات ایشان به طور کلی مخالف بوده است.
اما اشکال روشی و علمی بحث در این است که با نقل چند جزئیات تاریخی آنهم به طور نا مشخص و بدون ارائه سند و تحلیل سندی نمیتوان یک واقعه مشخص را زیر سوال برد. آقای سلیمانی اردستانی چندبار به خرد و عقل اشاره میکنند و تحلیل عقلی خود را معتبر میدانند ولی توجهی به این موضوع ندارند که همین عقل تایید میکند که یک موضوع میتواند علل مختلفی داشته باشد و برای اثبات اینکه کدام عوامل و علل موثر بودهاند باید دلیل اقامه شود. به طور مثال علت اینکه امیرالمومنین مشاورههایی به خلفا دادهاند میتواند این باشد که حریم جهان اسلام در خطر بوده است و جامعه اسلامی به این مشاورهها نیاز دارد نه اینکه اصل خلافت خلفای سابق را تایید کند. این علت نیز با ادله تاریخی مثل خطبه شقشقیه و ادلهای که کتب اهل تسنن به آن اشاره نمودهاند ثابت میشود.
حقیقت این است که در هر علمی روش ورود و پرداختن به آن علم بسیار مهم است و حرف اول را میزند. نمیشود بحث تاریخی کرد و سند ارائه نکرد. آقای اردستانی به وضوح در قسمتی از مناظره فرمودند:«من در تاریخ تخصصی ندارم». این عبارت به وضوح در قسمتی از مناظره بیان شده است.
سوالی که هست اینکه اگر ادعای تخصص نیست پس چگونه گزارههای تاریخی را میسنجید و حکم به عدم شهادت میکنید؟
تناقضات روایات مختلف از نحوه شهادت بانوی دو عالم:
ایشان البته با تاکید به اینکه بحث تاریخی نمیکنند و اساسا تخصصی در این حوزه ندارند نکتهای میفرمایند مبنی بر اینکه ایشان شهادت یا عدم شهادت حضرت زهرا را نه رد میکنند و نه تایید بلکه نکته ایشان این است که روایات و به قول ایشان داستانهایی که روضهخوانها و منبریون از این قضیه تعریف میکنند دارای تناقضات داخلی است. به عبارت دیگر تاکید آقای اردستانی بر این است که ایشان اساسا کاری با این موضوع ندارند که تاریخ چه میگوید بلکه آنچه نقل محافل است با واقعیت نمیتواند درست در بیاید.
یک نکته که تا آخر مناظره مورد سوال بود این است که اساسا ایشان که دائم میگویند نقل مشهور دارای ایراداتی است، به این موضوع نمیپردازند که نقل مشهور چیست؟ انگار یک نقلی را فرض گرفته و آن را دارای ایرادات میدانند. از دل این ایرادات به نقل پیش فرض گرفته که سندی نیز به آن ورود نمیکنند به ادعایی بالاتر میرسند و آن عدم شهادت حضرت زهرا و یا حداقل شک در شهادت ایشان است. این نحوه پرداختن به موضوع آیا مورد قبول محافل علمی اعم از شیعه و عامه است؟
یکی از مواردی که به آن اشاره میکنند اینکه چرا فاطمه زهرا سلام الله علیها ابتدا جلو در میآیند که با این تعریف امیرالمومنین از عدالت ساقط میشوند زیرا ایشان از فاطمه زهرا سلام الله علیها حمایت نکرده و ایشان را گرچه از ظاهر مناظره بر میآید که ایشان سعی میکنند عدالت امام علی را حفظ کنند ولی اشکال کار اینجاست که ایشان ابتدا با یک تصورات فرضی عدالت را زیر سوال میبرند بعد تلاش میکنند با بازتعریف غیر سندی تاریخ این عدالت را به ایشان بازگردانند. اما نکته مهم این است که اساسا تشیع و علمای شامخ و اصیل آن تاریخ را با اسناد معتبر(که بخشی به صورا انباشته توسط آقای حامد کاشانی در مناظره و متناسب زمان داده شده خوانده شد) به نحوی روایت میکنند که ثابت میشود به علت اینکه فاطمه زهرا در بین مسلمانان جایگاه بالایی داشت و میتوانست سبب عدم حمله به بیت نبوت شود به مقابله با حمله کنندگان به این خانه میپردازد. شاهد بحث آنجا که اسناد معتبر نشان میدهند که همین حضور فاطمه زهرا در آن خانه سبب شد دو بار حمله به خانه نبوت خنثی شود.
اساسا نقل تاریخ و کنار هم گذاشتن جزئیات بدون دلیل نمیتواند صحیح باشد. هر برداشتی از تاریخ نیازمند ادله موثق است که این ادله یا خودشان نقلی هستند و یا ادله عقلی و تحلیلی میباشند. متاسفانه ادلهای معتبر از سوی آقای اردستانی نقل نشد که اصل قضیه شهادت حضرت زهرا را زیر سوال ببرد. حتی از ارائه ادله غیر معتبر نیز ابا داشتند. دلیل این مدعا آنجاست که ایشان حتی یکبار به صورت کامل بازگو نکردند که روایت مشهور شهادت حضرت زهرا که آن را دارای تناقضات میدانند دقیقا چیست؟ در چه کتابی نقل شده است؟ این ادعای شهرت را چه کسی مطرح نموده است؟ چه تعداد از مورخین این ادعای شهرت را قبول دارند؟ و سوالاتی از این دست که در مباحث علمی به دقت باید مورد پاسخ قرار گیرند.
نکتهای بسیار مهم در روش تحلیل تاریخی این است که ابتدا اصل وقوع یک حادثه تاریخی باید ثابت بشود و سپس جزئیات آن تا حد امکان مشخص شود. وقتی با ادله تاریخی نشان داده شد که بدون هیچ علت طبیعی دختر پیامبر اکرم به شهادت میرسد، علی به عنوان حداقل یکی از صحابه مهم بیعت نمیکند و این را طبری و دیگر کتب تاریخی نقل میکنند، حکومتی سر کار است که شروع به قتل و کشتار فجیع میکند، ادله مستقیم بر حمله و جمع شدن بر در خانه فاطمه زهرا وجود دارد، چرا باید در اصل شهادت ایشان شک کرد؟
حال که اصل شهادت تایید شد نکته دیگر این است که حال اختلاف در جزئیاتی که نقل شده است باعث زیر سوال رفتن اصل قضیه میشود؟ به عنوان مثال اصل شهادت امیرالمومنین به تواتر ثابت شده است، حال جزئیات آن که ضربه به کجای سر شریف خورد و چگونه بود و … صرفا باعث روشنتر شدن آن اصل میشود. به همه جزئیات نیز طبیعتا دسترسی نداریم و جزئیاتی است که ذهن را به واقعه میتواند نزدیک کند.
به عنوان مثال ایشان ادعا میکنند که همینکه امیرالمومنین از فاطمه زهرا سلام الله علیها دفاع نمیکنند از عدالت ساقط هستند ولی به این نکته توجه نمیکنند که ایشان باید این توانستن را به صورت تاریخی و با روش تاریخی ثابت کنند. هیچ ادعایی بر این ندارند و فقط بر فرض ذهنی خویش از این واقعه تاکید میکنند.
البته ایشان ادعای عجیبی نیز مطرح میکنند که در روایتهای تاریخی عامه و تشیع مورد قبول است. ایشان میگویند که حکومت خلیفه اول اصلا دست به کشتار نمیزد و این ادعا که امیرالمومنین تقیتا و برای حفظ جان حسنین علیهما السلام سکوت میکند زیر سوال است. اما شاید کسی اندکی با تاریخ آشنا باشد(نه اینکه متخصص تاریخ باشد) میداند که یکی از این جنایتهای معروف در صدر اسلام که در دوران خلیفه اول اتفاق افتاد این بود که خالد بن ولید از انصار نزدیک حکومت سقیفه عامل کشتن مالک بن نویره است و پس از کشتن او به همسر مالک تجاوز میکند. این قضیه را ابن اثیر جزری در تاریخش نقل میکند. همچنین محمدبن عبدالوهاب و افراد دیگری از علمای اهل تسنن نیز به این مسئله میپردازند که البته در نوشتههای دیگر به تک تک این ادعاها باید پاسخ با سند ارائه شود. حتی کشته شدن سعدبن عباده که به نقل اهل تسنن تووسط اجنه کشته شد نیز در دوران خلیفه اول بوده است. طبق اسنادی که توسط آقای کاشانی قرائت شد حکومت سقیفه از ترور مخالفین خود ترسی نداشت.
زیر سوال بردن فضیلت مظلومیت فاطمه زهرا سلام الله علیها:
ایشان درجای دیگر مطرح میکنند که اصلا حتی شهادت ایشان نیز ثابت بشود، گریه بر ایشان چه فضیلتی دارد؟ بعد به یک واقعهای اشاره میکنند که بر تعجب مخاطب میافزاید و بیان میدارند که شهادت امام جواد علیه السلام نیز در اثر حسادت زنانه بوده است و فضیلتی ندارد و گریستن بر آن حضرت بی دلیل و بیهوده است.
در اینجا باید بیان شود که اینکه گریستن بر حضرات معصومین ثواب دارد یا خیر نیز باید کار تاریخی و الهیاتی شود. کتابی به وثوق تاریخی کامل الزیارات در قطعی قابل توجه در بیان این فضیلتها است. ایشان چگونه این همه اخبار که از لحاظ سندی نیز مورد تایید علمای فاضل و تاریخدان شیعه است را انکار میکنند؟ مگر اساسا روایتهای تاریخی به این سندیت و کثرت قابل انکار است؟
ایشان به یک روایت که اساسا به سند آن اشاره نمیکند و مخاطب نمیداند دقیقا به کدام روایت اشاره میکنند و میگویند پیامبر وصیت کرده بودند که علی بیعت کن استناد میکنند ولی این همه روایات با سند صحیح را که از رسول خدا نقل به گریه بر مظلومیتهای اهل بیت شده است را رد مینمایند؟ حتی نحلههای مختلفی از اهل تسنن نیز بر مظلومیت اهل بیت علیهم السلام گریان است و آن را فضیلت منقول تاریخی میداند. بعضی از مقاتل از اهل تسنن نقل شده است ولی آنوقت حتی ارزش گریستن بر مظلومیت زیر سوال میرود؟ ایشان اساسا حتی در منظومه فکری اهل تسنن نیز نظرات مردودی دارند چه رسد به اینکه در قامت عالم شیعه ظاهر شوند.
چگونه ایشان خود را عالم شیعه معرفی میکنند ولی شان زندگانی امام معصوم و شهادت آن بزرگوار را به حسادت دو همسر تنزل میدهند. آیا ایشان از نیرنگ و فتنه بنی عباس در روایات تاریخی بی خبر بودهاند؟
گریه بر مظلومیت حضرت زهرا یک گریه بر اتفاقی که هزار سال پیش افتاده و اهمیتی ندارد نیست. اگر در منظومه فکری تشیع نفس کشیده باشید متوجه خواهید شد که این اتفاق روشنکننده ادامه تاریخ اسلام است و نه صرفا یک اتفاق معمولی. جریان فکری ائمه علیهم السلام از ظلمهایی شکایت میکند که این ظلمها و مظلومیتها جریانهای تاریخی را از یکدیگر جدا میکند. اگر گریه بر اتفاقی مشکل داشت چرا رسول خدا بر حمزه سیدالشهدا گریست؟
متاسفانه اشکالاتی واضح و غیر قابل گذشت از سوی ایشان در مناظره عیان شد که اگر کسی اندک آشنایی با منظومه علوم دینی داشته باشد متوجه آن خواهد شد.
جمعبندی:
در این نوشتار تلاش شده است روشن شود که مسئله اصلی، نه قضاوت تاریخی درباره حوادث پس از پیامبر اکرم، بلکه بررسی اصول روششناختیِ بهکاررفته از سوی آقای سلیمانی اردستانی در مناظره است؛ اصولی که بدون داوری درباره صحت یا سقم روایات بهطور درونی دچار ناسازگاری، عدم انسجام و فقدان پشتوانه روشیاند.
در طول این متن بهطور مکرر تأکید شده که ورود به اسناد تاریخی اساساً هدف این نوشتار نبوده و پاسخِ مستند تاریخی باید در پژوهشی مستقل عرضه شود. در اینجا تنها نشان داده شده که ادعاها، تحلیلها و نتایجی که آقای اردستانی ارائه میکند، با مبانیای که خود او در ابتدا اعلام مینماید همخوان نیست.
آنچه از مناظره بهعنوان «مسأله محوری» بیرون میآید، این است که آقای اردستانی از یکسو مدعیاند وارد بحث تاریخ نمیشوند و حتی تخصصی در این حوزه ندارند، اما از سوی دیگر نتایجی کاملاً تاریخی (مانند رد یا تردید در اصل شهادت حضرت زهرا، یا نفی نصب امیرالمؤمنین، یا تحلیل رفتار امام علی و امام حسین) صادر میکنند؛ نتایجی که بدون اتکای به سند تاریخی معتبر، و حتی بدون ارائه تصویری دقیق از آنچه خودشان «نقل مشهور» مینامند، به دست آمده است.
افزون بر این، روش ایشان نشان میدهد که معیارهای نقد روایت را نه بر پایه قواعد پذیرفتهشده تاریخنگاری شیعی و سنی، بلکه بر مبنای فرضهای ذهنی و قیاسهای شخصی سامان میدهند.
این امر در چند سطح نمود دارد:
- ردّ اخبار واحد و حتی اخبار متواتر بدون ارائه جایگزین روشی قابل قبول؛
- استفاده از گزارههای تاریخی (مانند نوع بیعت، یا رفتار امامان) پس از آنکه مبنای اعتبار تاریخی را خود ایشان نفی کردهاند؛
- تبدیل «سؤال»های احتمالی درباره جزئیات یک واقعه به «نتیجهگیری کلی» درباره اصل واقعه، بدون اقامه هرگونه دلیل؛
- اصرار بر ایراد داشتن «نقل مشهور» در حالی که نه آن را تعریف میکنند، نه سند میآورند، و نه نشان میدهند کدام بخش دقیقاً تناقض دارد؛
- تناقض میان ادعای «عدم ورود تاریخی» و صدور حکمهای سنگین که ماهیتاً تاریخی هستند.
از خلال مجموعه این موارد، آنچه نیازمند تأکید است این است که بحث اصلی ما نه درباره صحت و سقم رویدادها، بلکه درباره اعتبارسنجی شیوه بررسی آنهاست. این نوشتار نشان میدهد که اگر فردی—طبق گفته خودش—تخصص تاریخی ندارد و نیز قواعد اصلی نقد سند و تحلیل متن را بهکار نمیگیرد، نمیتواند از مقدماتی ناتمام و تعاریفی مبهم، به نتایجی چنین بزرگ و حساس برسد.
بنابراین، نتیجه روششناختیِ اصلی این نقد چنین است:
۱) بسیاری از ادعاهای آقای اردستانی، بر اساس روشهایی که خود باید به آن ملتزم باشد، قابلیت اثبات ندارد. فقط
۲) نفی یا تردید در حوادث تاریخی مهم، بدون ارائه معیار روشن برای سنجش صحت روایتها، فاقد اعتبار روشی است.
۳) تحلیلهای ایشان عمدتاً بر پایه فرضهای ذهنی بنا شده نه قواعد پذیرفتهشده تاریخنگاری و حدیثشناسی.
۴) به دلیل فقدان تبیین دقیق از آنچه «نقل مشهور» نامیده میشود، نقد ایشان عملاً ناظر به چیزی تعریفنشده است.
۵) تناقض میان ادعای عدم تخصص و ورود فعال به داوری تاریخی، بنیان استدلالها را متزلزل میکند.
این جمعبندی نهایتاً بر این نکته تأکید دارد که مبنای نقد ما تاریخی نیست، بلکه روشی است؛ و بر همین اساس، نقد اسناد، ذکر روایات و تحلیلهای سندی–متنی به نوشتاری مستقل واگذار میشود. در این چارچوب، تنها نشان داده میشود که با شیوهای که آقای اردستانی در مناظره اتخاذ کردهاند، نمیتوان درباره هیچ رویداد تاریخیِ مهم، حکم معتبر صادر کرد—نه اثبات، نه نفی، و نه حتی تردید نظاممند.